خیابان تمساحها
برونو شولتز
فهیمه زاهدی
نیلوفر
دسته بندی: سایر-کشورهای-اروپا
| کد آیتم: |
1992866 |
| بارکد: |
9786227720631 |
| سال انتشار: |
1402 |
| نوبت چاپ: |
1 |
| تعداد صفحات: |
128 |
| نوع جلد: |
شومیز |
| قطع: |
رقعی |
کتاب «خيابان تمساحها» اثر برونو شولتز
قصههايي رنگين و شاعرانه که واقعيت روزمره را به اسطوره و افسانه پيوند ميزنند. کتاب «خيابان تمساحها»، با عنوان اصلي Sklepy cynamonowe و عنوان انگليسي Sklepy cynamonowe، شامل قصههايي است که برونو شولتز، نويسند? لهستاني، آنها را با الهام از زندگي و خاطرات خودش نوشته و در اين قصهها واقعيت روزمره و زندگي عادي در شهري کوچک را روايت کرده اما تنها به اين بسنده نکرده و واقعيت پيرامون را در اين قصهها به اسطوره و افسانه گره زده است و شهري کوچک به وسعت يک جهان خلق کرده است.
برونو شولتز در کتاب «خيابان تمساحها» با کلمات تصاويري رنگين از واقعيت ميسازد و واقعيت را همچون تابلوي نقاشي به ما ارائه ميدهد.
شولتز در کتاب «خيابان تمساحها» واقعيت روزمره را به سطحي وراي واقعيت برميکشد و جلوههايي بديع از طبيعت و زندگي شهري و اشياء و آدمهاي عادي و گذران روز و جريان معمولِ زندگي را عيان ميسازد.
متن اصلي کتاب «خيابان تمساحها» اولين بار در سال 1934 منتشر شده است. براساس اين کتاب انيميشن استاپ موشن، تئاتر، باله و اپرا هم ساخته شده است.
مروري بر کتاب «خيابان تمساحها»
وقايع داستانهاي کتاب «خيابان تمساحها» در شهري کوچک، که شبيه شهر زادگاه نويسند? کتاب است، رخ ميدهد و وجه غريب و شگفتانگيز و جذاب داستانهاي اين مجموعه در اين است شولتز ماهرانه واقعيت روزمره و آدمهايي عادي را به اسطوره و شخصيتهاي اساطيري پيوند ميزند بيآنکه اين فرايند پيوند واقعيت به اسطوره بهشيوهاي گلدرشت و اغراقآميز اتفاق بيفتد.
برونو شولتز در داستانهاي کتاب «خيابان تمساحها» داستان و شعر و نقاشي را بههم ميآميزد و با کلمات جهاني رنگين خلق ميکند؛ جهاني کوچک که در آستان? مدرنشدن قرار دارد اما هنوز، در عين مدرنشدن بخشي از آن، از سادگي طبيعي برخوردار است و سنتهاي خود را از دست نداده است.
راوي داستانهاي کتاب «خيابان تمساحها» پسريست که خاطراتش را نقل ميکند. پدرِ راوي تاجر است و در بازار مغاز? پارچهفروشي دارد. راوي ماجراهاي خودش و خانوادهاش و شهري را که در آن زندگي ميکند نقل ميکند و از خلال تخيل حيرتانگيز و نقل افسونگرانهاش دنيايي واقعي و کوچک و محدود را به قلمرو وسيع اسطوره و جادو ميبرَد و اينگونه از واقعيت آشناييزدايي ميکند و آدمها و اموري عادي را همچون شخصيتهاي اساطيري و وقايعي غريب و جادويي به تصوير ميکشد.
طبيعت و رنگهاي طبيعت و آميزش عناصر شهري و عناصر طبيعي يکي از ويژگيهاي داستانهاي کتاب «خيابان تمساحها» است. گاه با خواندن اين داستانها خيال ميکنيم که همراه راوي در نخستين روز پيدايش جهان چشم گشودهايم و در حال کشف دنيا و شگفتيهاي آن هستيم.
صنعت تشخيص نيز يکي از خصوصيات سبکي اصلي داستانهاي کتاب «خيابان تمساحها» است. نويسنده ماهرانه و با ظرافت و خلاقيت از اين صنعت ادبي استفاده ميکند و اشياء بيجان را همچون موجوداتي جاندار مينماياند.
کتاب «خيابان تمساحها» نمودي موفق و خلاقانه از حضور ادبيات و متون کهن در متني مدرن و وامگيري از سنت براي خلق ادبياتي نو و بديع است. در داستانهاي اين کتاب رد کتاب مقدس و اساطير يونان بهخوبي مشهود است.
کتاب «خيابان تمساحها» از سيزده داستان تشکيل شده است.
داستانهاي سيزدهگان? کتاب «خيابان تمساحها» عبارتند از: «اوت»، «ديدار»، «پرندهها»، «آدمکهاي خياطان»، «نمرود»، «پان»، «آقاي چارلز»، «مغازههاي دارچيني»، «خيابان تمساحها»، «سوسکها»، «تندباد»، «شب فصل کبير» و «شهابسنگ».
آنچه ميخوانيد برگرفته از داستان «شب فصل کبير» از کتاب «خيابان تمساحها» است: «موسم فصل کبير داشت فرا ميرسيد. خيابانها شلوغ ميشدند. شهر از ساعت شش بعدازظهر پرتبوتاب ميشد، خانهها روشن ميشدند، و مردم آراسته به رنگهاي درخشان در رفتوآمد بودند، در پرتو آتشي دروني، چشمهاشان با شوروحالي سرورآميز برق ميزد، زيبا اما شيطاني.
در خيابانهاي فرعي، در جاهاي پرت خلوت گريختهبهدرونشب، شهر خالي بود. فقط بچهها بيرون زير ايوانهاي آن مربعهاي کوچک سرگرم بازي بودند، نفسنفسزنان، پرسروصدا، به طرزي بيمعنا. بادکنکهاي کوچک را به دهان ميگرفتند و باد ميکردند، تا از خودشان جوجهخروس قرمز آوازخواني بسازند، در نقابهاي رنگين پاييزي، خيالانگيز و بيمعنا. طوري که انگار بادشده و آوازخوان، در زنجيرههاي دراز رنگرنگي به هوا بلند ميشدند و مثل مرغان مهاجر بر فراز شهر پرواز ميکردند – ناوگانهاي شگفت کاغذ رنگي و هواي پاييزي. يا اينکه همديگر را روي گاريهاي کوچک لقلقويي هل ميدادند، که با تقتق چرخهاي کوچک و دستهها و محورهاشان نغمه سر ميدادند. گاريهاي مالامال از فريادهاي شادمان? بچهها در خيابان سرازير ميشدند، به سوي رود پهناور زرد غروب، و آنجا به تود? درهمبرهمي از ديسک و چوب و چنگک بدل ميشدند.
و هنگامي که بازي بچهها رفتهرفته پرصداتر و پيچيدهتر ميشد، هنگامي که سرخي شهر به ارغواني کبود ميزد، تمام جهان يکباره رو به پژمردگي ميگذاشت و سياهي، و تيرگي لرزاني افشانده ميشد که همهچيز را ميآلود. نابکار و زهرآگين، طاعون تاريکي منتشر ميشد، همهچيز را هدف ميگرفت، و دست بر هرچه ميگذاشت سياه ميشد و ميگنديد و خاک ميشد. مردم در هراسي خاموش از پيش گريخته بودند، اما ناخوشي هميشه گيرشان ميانداخت و در کهيري سياه روي پيشانيشان نقش ميبست. چهرههاشان زير لکههاي بزرگ بيشکل ناپديد ميشد. اينک بدون چهره، بدون چشم، به راهشان ادامه ميدادند، راه که ميرفتند نقابها را يکييکي ميانداختند، تا اينکه تاريکي پر ميشد از لاروهاي بهزمينريخته در هنگام پرواز. سپس پوست? پوسيد? سياهي همهچيز را با کبرههاي بزرگ متعفن تاريکي ميپوشاند. و وقتي در زير آن، در هراس خاموش از فروپاشي قريبالوقوع، همهچيز متلاشي و نيست ميشد، آن بالا هشدار غروب پابرجا بود و ادامه داشت، خيزش پرواز ميليونها چکاوک ناپيدا در بيکران عظيم نقرهگون، ميليونها ناقوس کوچک را به صدا در ميآورد. آنوقت ناگاه شب فراميرسيد – شبي پهناور، که از فشار تنورههاي شديد باد گسترش مييافت. در دهليزهاي متعددش تکهتکه آشيانههاي نور: مغازهها – فانوسهاي بزرگ رنگي – پر از اجناس و آمدوشد مشتريان. از پشت شيش? روشن اين فانوسها مناسک پرهياهو و عجيب آييني خريد پاييزه را ميشد ديد.
شب بلند مواج پاييز، با سايههايي که در آن قد ميکشيدند و بادهايي که آن را ميگستردند، حفرههايي از روشني در چينخوردگيهايش پنهان داشت، اجناس جورواجور دستفروشها – شکلات، بيسکويت، و شيرينيهاي رنگارنگ. دکهها و گاريهاشان، که با جعبههاي خالي ساخته شده و رويشان برگههاي تبليغاتي چسبانده بودند، پر بود از صابون، خردهريزهاي زرقوبرقي، چيزهاي بهدردنخور رنگولعابدار، زرورق، شيپور، نان بستني و آبنبات نعنايي؛ اين ايستگاههاي شادماني، اين پايگاههاي سرخوشي بر پرد? عظيم هزارتوي لرزان شب پراکنده بودند.»
دربار? برونو شولتز، نويسند? کتاب «خيابان تمساحها»
برونو شولتز (Bruno Schulz)، متولد 1892 و درگذشته به سال 1942، داستاننويس، معلم هنر، نقاش و منتقد ادبي لهستاني بود. از شولتز بهعنوان يکي از نثرنويسان لهستاني صاحبسبکِ قرن بيستم ياد ميشود. او نويسندهاي بود که زبان در آثارش تشخصي ويژه داشت.
شولتز يکي از نويسندگان قرباني نازيسم و هولوکاست بود. تعدادي از آثار او، از جمله رماني ناتمام با عنوان «مسيحا»، در جريان هولوکاست گم شدند و خودش در سال 1942، درحاليکه پنجاه سال بيشتر نداشت و با قرصي نان به محل سکونتش در گتوي يهوديان در شهر دروهوبيچ برميگشت، توسط يک افسر گشتاپو تير خورد و کشته شد.
از ديگر آثار برونو شولتز ميتوان به کتاب «آسايشگاه ساعتشني» اشاره کرد.
دربار? ترجم? فارسي کتاب «خيابان تمساحها»
کتاب «خيابان تمساحها» با ترجمه و مقدم? فهيمه زاهدي در انتشارات نيلوفر منتشر شده است. اساس اين ترجمه، متن انگليسي کتاب بوده است.
فهيمه زاهدي، متولد 1341، مترجم ايراني است. از ترجمههاي او ميتوان به کتابهاي «آيدا»، «تابوتِ عهد» و «سخنورزي» اشاره کرد.
از کتاب «خيابان تمساحها» ترجم? فارسي ديگري هم، با عنوان «خيابان تمساح»، موجود است که مترجم آن شروين جوانبخت و ناشرش نشر خوب است.