فرزندان من
نویسنده: گوزل یاخینا
مترجم: زینب یونسی
ناشر: نیلوفر
دسته بندی: ادبیات روسیه
3,465,000 ریال
رمان «فرزندان من» نوشتۀ گوزل یاخینا
روسیۀ سالهای اول پس از انقلاب و حاکمیت کمونیسم در این کشور، در آینۀ رمانی که زندگیهای عادی را به سیاست و اسطوره پیوند میزند. رمان «فرزندان من»، با عنوان اصلی Дети мои، رمانیست که در آن زندگی مردم عادی در متن روزگاری پرآشوب روایت میشود.
گوزل یاخینا در رمان «فرزندان من» تصویری از زندگی روسهای آلمانیتبارِ ساکن کرانۀ رود ولگا، در اوایل به قدرت رسیدن بلشویکها در روسیه و تشکیل اتحاد جماهیر شوروی، ارائه میدهد و شمهای از زندگی آلمانیهایی را مینمایاند که روزگاری اجدادشان، بهدعوت کاترین کبیر و بهامید دستیابی به خوشبختیِ ابدی، به روسیۀ تزاری مهاجرت کرده بودند و اکنون سرنوشت خودشان با سیاست و تصمیمات سیاستمداران گره خورده است.
در رمان «فرزندان من» تصویری هم از بحرانهای روسیه، در دورانی که وقایع رمان در آن اتفاق میافتد، بهدست داده شده است.
رمان «فرزندان من» همچنین رمانی دربارۀ ترس و غلبه بر ترس است. در این رمان ارجاعاتی هم به افسانهها و اساطیر وجود دارد و یاخینا خود این رمان را داستانی دربارۀ ماهیت اسطورهای آگاهی توصیف کرده است.
متن اصلی رمان «فرزندان من» اولین بار در سال 2018 منتشر شده است.
مروری بر رمان «فرزندان من»
وقایع و ماجراهای رمان «فرزندان من» در دهههای 1920 و 1930 در روسیۀ شوروی اتفاق میافتد. شخصیت اصلی این رمان معلمی آلمانیتبار، به نام یاکوب باخ، است. او در یکی از روستاهای آلمانینشینِ کرانۀ رود ولگا زندگی میکند. زندگی یاکوب باخ، تا پیش از آنکه با پیشنهاد تدریس در آنسوی ولگا مواجه شود، زندگیای عادی و منظم و یکنواخت است اما وقتی پدرِ دختری به نام کلارا از باخ میخواهد که به دخترش آلمانی درس بدهد همهچیز تغییر میکند و زندگی باخ وارد مرحلهای تازه و متفاوت میشود. باخ برای تدریس به کلارا باید به آنسوی ولگا برود. در جریان این تدریس اتفاقهایی میافتد و باخ بهموجب آن اتفاقها در کوران حوادثی تاریخی و سیاسی که در روسیه در جریان است قرار میگیرد؛ حوادثی نظیرِ جنگهای داخلی و قحطی بزرگ که زندگی بسیاری از مردم روسیه را تحت تأثیر قرار میدهند.
رمان «فرزندان من» رمانیست که دستبستگی آدمی دربرابر تاریخ و سیاست را به نمایش میگذارد. نویسنده در این رمان نشان میدهد که چگونه زندگی و سرنوشت مردم عادیای که سرشان به زندگی خودشان است در گردباد سیاست و بحرانهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی میافتد و خارج از ارادۀ خودشان پیش میرود و طومار سیاست چگونه زندگیهایی آرام و بیحادثه را درهم میپیچد و فجایعی هولناک را برای مردمی معمولی که کاری به سیاست ندارند رقم میزند.
رمان «فرزندان من» همچنین در سطحی دیگر به افسانههای کلاسیک آلمانی و ادبیات فانتزی و داستانهای اساطیری پیوند میخورد.
در بخشی از رمان «فرزندان من» میخوانید: «ولگا دنیا را دونیم میکرد. نیمهی ساحلی چپ، پست بود و رنگش به زردی میزد. صاف و هموار خودش را پهن کرده بود تا دشتی که هر صبح خورشید از پشتش بالا میآمد. خاک اینجا طعمی تلخ داشت و تناش را جوندهها سوراخسوراخ کرده بودند. علفها پرپشت و بلندبالا و درختها تُنُک و قدکوتاه. تا چشم کار میکرد دشت و باغچه و جالیز میدیدی از هزار رنگ، انگاری روانداز باشقیری. درست روی خط ساحلی، روستاها تنگ هم نشسته بودند. از سوی دشت همیشه بادی میوزید که تندوتیزیِ صحرای ترکمنی و شوری خزر نمکین را داشت.
خاک ساحلِ دیگر چطور بود، هیچکس نمیدانست. کنارهی راست با کوههای تنومند و پرشیب آوار شده بود روی رود و پرنشیب میریخت توی آب، انگار آن را با کارد برش داده باشند. از لابهلای شکافهای تیز سنگها، ماسههای نرم راه گرفته و پایین میریخت، ولی کوهها محکم سر جاشان ایستاده بودند و سالبهسال جانسختتر و جسورتر و مدعیتر میشدند: تابستانها با رنگ سبزآبی درختان جنگلی و زمستانها با سفیدی برفی. خورشید درست پشت همین کوهها پایین میرفت. جایی آن دورترها، پشت همین کوهها، جنگل بود. سیاهجنگل کاجهای برگسوزنی سردسیری، تا برسد به کلانشهرهای روسی با کرملینهای سفید مرمری و گورابها و دریاچههای درخشان یخزدهی نیلی. از ساحل راست، همیشه باد سرد میوزید، دریای شمال بود که آن دوردستها نفس میکشید. همانجا که برخی هنوز به رسم قدیم به آن میگفتند آلمان کبیر.
شولمِیستر یاکوب ایوانوویچ باخ این گوشهی دورافتاده را جایی روی خط مرزی میدانست، همانجا که رنگ امواجش به فلز و نقرهی سیاه میزد. ولی وقتی این افکار عجیبش را با معدود مصاحبانش در میان میگذاشت، گیج میشدند، آخر عادت کرده بودند گِنادِنتال، این خطّهی پربرکتشان را، نه یک نقطهی دورافتادهی مرزی که مرکز دنیای کوچکی بشمارند که با دشتهای سواحل ولگا محاصره شده است. باخ ترجیح میداد از جدل بپرهیزد: اصلاً هرجور مخالفت و جدلی روحش را میآزرد، حتی وقتی دانشآموز تنبلی را سرزنش میکرد خودش عذاب میکشید. شاید به همین سبب معلمهای دیگر او را بیخاصیت میدانستند و به حسابش نمیآوردند: صداش که ضعیف و بیجان بود و ظاهرش هم چیزی نداشت که به چشم بیاید، آنقدر که نمیتوانستی دربارهاش با قاطعیت چیزی بگویی؛ درست مثل زندگیاش.»
دربارۀ گوزل یاخینا، نویسندۀ رمان «فرزندان من»
گوزل شامیلیونا یاخینا (Гузель Шамильевна Яхина)، متولد 1977، داستاننویس و فیلمنامهنویس اهل روسیه است. او فارغالتحصیل فیلمنامهنویسی از مدرسۀ فیلم مسکو است.
یاخینا ابتدا در روابط عمومی و تبلیغات کار میکرد و سپس، با انتشار آثارش در مجلات، بهطور حرفهای وارد کار نویسندگی شد. او از روشنفکران مخالف حملۀ روسیه به اوکراین است و در این باره گفته است: «این جنگ من نیست.»
از آثار گوزل یاخینا میتوان به رمان «زلیخا چشمهایش را باز میکند» اشاره کرد.
دربارۀ ترجمۀ فارسی رمان «فرزندان من»
رمان «فرزندان من» با ترجمۀ زینب یونسی در انتشارات نیلوفر منتشر شده است.
زینب یونسی، متولد 1350، مترجم ایرانی است. از ترجمههای او میتوان به کتابهای «زندگی حشرهای»، «زلیخا چشمهایش را باز میکند» و «استالین خوب» اشاره کرد.
زینب یونسی، بهخاطر ترجمۀ کتاب «زلیخا چشمهایش را باز میکند» گوزل یاخینا، در سومین دورۀ جایزۀ ابوالحسن نجفی، جایزهای ویژۀ ترجمۀ ادبیات داستانی، برندۀ این جایزه شد.
دسته بندی: | علوم انسانی |
موضوع اصلی: | ادبیات |
موضوع فرعی: | ادبیات روسیه |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 462 |
نظرات اهل ادبیات را بخوانید با چشم باز انتخاب کنید
بررسی سلامت فیزیکی کتاب ها پیش از ارسال با درج مهر کنترل کیفی
ارسال کتاب در بسته بندی ویژه هدایا؛ به نام شما یا به صورت ناشناس
سفارش از شما، تحویل به موقع از ما
پیشنهاد بنوبوک