به حرف نیامدم
نویسنده: بئاتریس براشر
مترجم: پویا رفویی
ناشر: ناهید
دسته بندی: ادبیات آمریکای لاتین
1,050,000 ریال
کتاب «به حرف نیامدم» نوشتۀ بئاتریس براشر
خواندن داستانهای گوناگون از گوشه و کنار دنیا، به ما نشان میدهد که گاهی چگونه درد و رنج افراد از هر سوی دنیا با هم یکسان است. چگونه ما در دردهای مشترک اسیر زندگی و عواطفمان هستیم! آشنایی با داستانهای مختلف و ورود به شخصیتهایی که فرسنگها از ما دور هستند؛ ولی معضلاتشان شبیه ماست، علاوه بر همذاتپنداری برای خواننده حس اشتراک هم ایجاد میکنند و تنهایی آدمها را تحتتأثیر قرار میدهند. کتاب «به حرف نیامدم» نوشتۀ بئاتریس براشر داستانی با نثر ساده و قابل درک برای همگان، روایتهایی از ماجرای زندگی را بیان میکند.
در قسمتی از داستان کتاب «به حرف نیامدم» میخوانیم:
«سلامت هستم، بیماریهایی که بدانها مبتلا میشوم بیدوا درمان رفعورجوع میشوند، کمخرجِ کم خرجم، مادر و پدرم مردهاند. ژوسارا حالا دهههاست که روی پای خودش ایستاده است، لیژیا و شوهرش سری بین سرها درآوردهاند، رناتو هم دیگر نیست، و به این ترتیب حقوق بازنشستگیام بیشتر از نیازم کفاف میدهد. ماشینی سنددار یا مالیاتخورده ندارم، نه مایکروویوی نه هیچ وسیلهی به دردنخور دیگری، جز کامپیوتری که وقتوبیوقت خراب میشود وامیداردم الکساندرِ هزار سال ناآشنا، نوهی همسایهی قدیمندیمام، دونا یولیالیا را خبر کنم، که میآید به سر وقتش و با آن ور میرود و فراموش میکند با من حسابکتاب کند. خانه که قدیمیساز است هی کار میتراشد: لولهی ترکیده، سیمکشی سوخته، دری که غیژغیژ میکند ولی سربستهشدن ندارد. همهاش زرتش قمسور میشود، این است که با تو بیاس، آدم اهل فنِ به کم قانعی کنار میآیم. با زبان خوش به عرضم میرساند که خانه از بیخ به سروسامان نیاز دارد، لولهکشی باید عوض شود، سیمکشی فلان و بهمان میخواهد و خدا میداند چه چیز دیگری. ولی طی این سیسال، از وقتی از زندان درآمدهام بیرون، از وقتی که اِلیانا مرد و به اینجا نقل مکان کردم، دلیرانه ایستادگی کردهام. پدرم دربست همیشه پشتم درمیآمد، ولی بعد اینکه مرد ناچار یکتنه باید به نبرد ادامه میدادم. لیژیا، ژوسارا و مادرم همگی جانب توبیاس را میگرفتند و خواهان نوسازی، سروسامان، دگرگونی از بالا تا پایین بودند، منتها زورِ جانب من میچربید و خانه مجال یافت تا در امان به پیری برسد. حالا بسازوبفروشی میکوبدش، مثل تمام خانههای قدیمیساز دوروبرمان و از قِبل آبکردنش چه خانوادهها که به نانونوا میرسند. از جمله خانوادهی لیژیا؛ با سهم آپارتمانی برایش جور کردم و تهش هنوز آنقدر بود تا به خانهی نقلی حیاطداری در سانوکارلوس قد بدهد. ژوزه چند روز پیش اینجا بود، سه شب در اتاق خواب قدیمیمان خوابید. من در اتاق قدیمی پدر و مادرمان میخوابم. آمد تا با سردبیرش و روزنامهچیها و مجلهچیهایی صحبت کند که برایشان قلم میزند. شب آخر را خالی گذاشت تا دور هم شام بخوریم. آنطور که خودش حرفش را پیش میکشید: جمعه را خالی گذاشتم تا شام را دور هم بخوریم، شما که برنامهای ندارید؟ انگار که به عرض مشتری مهمی میرساندم، جواب دادم، به جز خوابیدن، نه آقا. عشق میکرد از این حرف ـ میداند بیحالتر از آنم که شبها بزنم بیرون و به ساعت نانواها زود به رختخواب میروم...»
نویسنده کتاب «به حرف نیامدم»
بئاتریس براشر.
درباره ترجمه فارسی کتاب «به حرف نیامدم»
کتاب «به حرف نیامدم» توسط پویا رفویی به فارسی ترجمه شده است. انتشارات ناهید چاپ و نشر کتاب را برای علاقهمندان به عهده داشته است.
دسته بندی: | علوم انسانی |
موضوع اصلی: | ادبیات |
موضوع فرعی: | ادبیات آمریکای لاتین |
زبان: | فارسی |
قطع: | رقعی |
نوع جلد: | شومیز |
تعداد صفحه: | 174 |
نظرات اهل ادبیات را بخوانید با چشم باز انتخاب کنید
بررسی سلامت فیزیکی کتاب ها پیش از ارسال با درج مهر کنترل کیفی
ارسال کتاب در بسته بندی ویژه هدایا؛ به نام شما یا به صورت ناشناس
سفارش از شما، تحویل به موقع از ما
پیشنهاد بنوبوک